۱۳۸۸ فروردین ۱۷, دوشنبه

زندگي زرتشت

زرتشتيان چون به بقاي روح و فروهر نياکان خود باور دارند، پس از مرگ، علاقه زيادي به اينکه به سر مزار درگذشته بروند و شيون و زاري كنند، را ندارند، بنابراين براي زرتشتيان، اصولا مهم نبوده که اشوزرتشت در کجا دفن شده است.
بنا به مدارک و باور ديني زرتشتيان، اشو زرتشت ، از اوان کودکي نزد فردي به نام” برزين“ به فراگيري علوم زمانه پرداخت و با تفکر و تامل به باورهاي پدران خود شک کرد، و رسم ها و باورهاي آنان را ناآگاهانه تشخيص داد و زير سوال برد، و سال ها انديشيد که چگونه مي تواند اين نارسايي ها را برطرف کند، و حتي در علم پزشكي نيز کم و بيش آگاهي هايي به دست آورده بود. تا اينکه در سن بيست سالگي به کوه اطراف زندگي خود يعني کوه اشيدرنه ( oshidarene) که بيشتر آن را کوه سبلان مي دانند، پناه برد و دور از هياهو به مدت ده سال تمام، فکر کرد و انديشيد و در اسرار طبيعت غور کرده، با خداي خود راز و نياز مي کرد و در سن سي سالگي به پيامبري برگزيده شد، سپس با انرژي تمام از کوه پايين آمد و به ميان خانواده و مردم خود آمد(يسنا هات28-بند7) و کوشش کرد دين خود را به مردم بشناساند.
نخستين کسي که دين او را پذیرفت، پسرعموي او ميديوماه بود(گاتها هات 51- بند19) و سپس گروهي از خانواده او دين وي را پذيرفتند، تا اينکه پس از مدتي که در شهر خودش، بسياري از قدرتمندان( که منافع خود را با آموزش هاي او در خطرديده ) با او دشمني کردند، و وي توانايي گسترش دين بهي را نداشت و نمي توانست پيروان زيادي جمع نمايد (يسنا هات46-بند 1 )

اشو زرتشت به همراه تعدادي از پيروان خود به سوي شرق هجرت نمود و خود را به ”سرزمين بلخ“ رساند که تحت فرماندهي پادشاهي به نام ويشتاسب يا گشتاسب شاه بوده است. وي به دربار اين پادشاه رفت و او و درباريانش را به دين خود دعوت کرد، گشتاسب شاه که خود مرد فاضلي بود، از دانشمندان دربار دعوت کرد که در حضور وي با اشو زرتشت جلسات بحث تشکيل دهند، اشو زرتشت اصول دين خود يعني دين مزديسني (مزداپرستي) را توضيح داد و آنها سخنان اشو زرتشت را شنیدند و سووالات بسياري مطرح کردند که همگي را پيامبر، پاسخ داد و بالاخره پس از چندين جلسه بحث و گفتگو همه حاضرين به درست بودن دين مزديسني پي برده و دين اشو زرتشت را پذيرفتند.
گشتاسب پادشاه، آتوسا زن او ، اسفنديار و پشوتن فرزندان گشتاسب، جاماسب و فره شوشتر دو برادر دانشمند و وزراي دربار پادشاه ایران و به تدريج بيشتر مردم شهر بلخ دين زرتشت را پذيرفتند، اشو زرتشت در اين هنگام 42 سال داشته است.
آرام، آرام و به تدريج دين زرتشت در سرزمين ايران و کشورهاي همجوار پيرواني پيدا کرد، تا اينکه، در سن هفتاد و هفت سالگي، اشوزرتشت در حالي که در آتشکده بلخ با تعدادي از پيروانش مشغول نيايش بوده است، با یورش لشگر تورانی ، توسط فردي توراني به نام «تور براتور» به شهادت مي رسد و هفتاد و دو تن از ياران زرتشت نيز در اين ميان به شهادت مي‌رسند.
اصلاح عمده‌اي که زرتشت در ايران انجام داد اين بود که پرستش ايزدان متعدد را ممنوع و يکتاپرستي را ترويج داد. در آيين او، اهورامزدا خداي يگانه و امشاسپندان صفات انتزاعي او هستند.
او در سيستم فلسفي خود دو اصل سپنتامينو و انگره مينو را وارد کرد که هر کدام داراي خصوصيات و مشخصاتي هستند.

اصول بنيادين دين زرتشت

دين زرتشت را «مَزدَ یَسنی» مي‌گويند. مزدا به معني داناي بزرگ و يسني به معني پرستي که معني ترکيبي آن «پرستش خداي يکتا» يا «خدا پرستي» مي‌باشد.
اساس دين زرتشت بر اين پايه‌ها استوار است:
1- باور به يكتايي اهورامزدا
2- پيامبري اشو زرتشت
3- پيروي از اَشا (راستي)
4- داشتن انديشه، گفتار و كردار نيك
5- آزادي گزينش راه
6- پاداش كار نيك و كيفر كار زشت
7- جاوداني روان
8- رستاخيز.

بنابر رسم امانت داري ، برداشت همه و يا قسمتي از اين نوشتار
منوط به ذكر نام مهران شهرستانی - وبلاگ تاريخ و فرهنگ ايران مي باشد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر