کلاٌ تأثیر اساسی آیینهای ایران باستان بر اساطیر و آیینهای مسیحیت را به پنج صورت مهم می توان بازیابی نمود: 1- به صورت حضور زکریا (که همان جمشید، سپیتمه، گودرز،هوم، پوروشسپ پدرزرتشت وحتی به جای خود زرتشت است) و یحیی (که به جای همان زرتشت وهمچنین به جای متاثیاس، معلم انقلابی یهود در عهد هیرود کبیر و همکاریهودای جلیلی فرزند زیپورایی = عیسی مسیح تاریخی است) در کنار مریم و عیسی مسیح: در انجیل لوقا مژدهً تولد یحیی پیغمبر با چنین کلماتی بازگویی شده است: "داستان رااز یک کاهن یهودی شروع می کنم به نام زکریا که در زمانی زندگی میکرد که هیرودیس، پادشاه یهودیه بود. زکریا از افراد گروه ابیا بود که در خانه خدا خدمت می کردند. همسرش الیزابت هم مثل خودش از قبیلهً کاهنان یهود و از نسل هارون برادر موسی بود. زکریا و الیزابت هردو در نظر خدا بسیار درستکار بودند و با جان و دل از کّلیهً دسورات و قوانین خدا اطاعت می کردند. وطی آنها فرزندی نداشتند، چون الیزابت بچه دار نمی شد و از این گذشته هر دوی ایشان خیلی پیر شده بودند. یک روز که زکریا در خانهً خدا مشغول خدمت بود(چون گروه ابیا در آن هفته سر خدمت بودند)، این افتخار نصیب او هم شد که به جایگاه مقدس خانهً خدا وارد شود و در حضور خداوند بخور بسوزاند. در همین وقت مردم دسته دسته در صحن خانه خدا ایستاده بودند و مثل همیشه در وقت سوزانیدن بخور دعا می کردند. زکریا در جایگاه مقدس بود که ناگهان فرشته ای بر او ظاهر شد و در طرف راست ظرفی که در روی آن بخور می سوزاندند، ایستاد. زکریا از دیدن فرشته تکانی خورد و ترسید! اما فرشته به او گفت: "زکریا، نه ترس، چون من آمده ام به تو بگویم که خدا دعای تو را شنیده است و همسرش الیزابت برای تو پسری می زاید و تو اسمش را یحیی می گذاری. هر دو شما از تولدش غرق شادی میشوید و در شادی شما هم خیلی ها شریک میشوند. زیرا او یکی از مردان بزرگ خدا میشود. او هرگز نباید لب به شراب یا مشروبات مستی آور دیگر بزند، چون حتّی پیش از تولدش از روح خدا پُرخواهد بود. او خیلی از یهودی ها را به سوی خداوند، خدای خود بر می گرداند. مثل الیاس (کی آخسار، هووخشتره) یک مرد خشن و با قدرت میشود. پیشاپیش مسیح می آید تا مردم را برای آمدن او آماده کند و به آنها یاد بدهد که مثل اجداد خود، خداوند را دوست داشته و مردم خداترسی باشند." دراینجا زکریا به معانی دانای سرودهای دینی و با حافظه هم به جای سپیتمه (جمشید، گودرز، پوروشسپ) و هم به جای زرتشت پسر همین سپیتمه می باشد؛ چه وی در مقام شوهر الیزابت (توپل) خود همان گئوماته زرتشت شوهر آتوسا (توپل) دختر معروف کورش است. از سوی دیگر خود یحیی (لفظاٌ یعنی زنده می ماند، جاودانی، یا بخشیدهً خدا) ملقب به معمدان (غسل تعمید دهنده) همان زرتشت/ بیژن است که در اساطیر ایرانی اسفندیار و کیخسرو را غسل تعمید جاودانگی می دهد. این نام در معنی بخشیدهً خدا همچنین حاوی مفهوم لفظی نام متاثیاس است که فرزند فردی به نام مارقالوث بوده است و چنانکه قبلاٌ اشاره شد همکار انقلابی یهودای جلیلی فرزند زیپورایی بوده که به فرمان هیرودیس به قتل رسیده است و خود همین یهودای جلیلی که از واقعه سرنگون کردن تمثال عقاب طلایی (سمبل امپراطوری روم) از بالای درب بیت المقدس جان سالم به در برده بود خود نیز معلم و روحانی انقلابی بوده و در عهد هیرودیس و جانشینانش زندگی کرده و سرانجام توسط پونتوس پلاطس والی رومی یهودیه دستگیر و اعدام گردیده است. درخود انجیلها به معنی لفظی نام پدر همین یهودای جلیلی اشاره شده است چه در انجیل مرقس میخوانیم: "یکی از همان روزها، عیسی از شهر ناصره استان جلیل نزد یحیی - که لباسی از پشم شترو کمر بندی از چرم داشت و خوراکش هم ملخ و عسل صحرایی بود- رفت و یحیی هم او را در رود اردن تعمید داد. هنگامی عیسی از آب بیرون آمد، دید که آسمان باز شد و روح پاک خدا به شکل کبوتری فرود آمد و روی او قرار گرفت وصدایی از آسمان گفت: "تو فرزند عزیز منی که از تو بسیارخشنودم" و ما می دانیم که کلمهً عبری زیپورای یعنی نام پدر یهودای جلیلی (عیسی مسیح تاریخی)به معنی پرنده است. در مورد مطابقت نام زکریا با سپیتمه (پوروشسپ، جمشید، گودرز، یعنی پدر زرتشت) گفتنی است، غیاث الدین خواندمیر در حبیب السیر اسطورهً دیرینه ای را در مورد زکریا نقل می نماید که به وضوح یادآور اسطوره های اوستایی وپارسی و شاهنامه ای پناه بردن جمشید به درون درخت و اره گردیدن وی توسط مأموران اژیدهاک (ضحاک) و سپیتوره (دارندهً بره سفید یعنی کورش) می باشد.در این جا ابتدا باید اضافه کنیم چنانکه کتسیاس مورخ و طبیب یونانی دربار پادشاهان میانی هخامنشی می گوید در اصل سپیتمه (جمشید، فرواک، یا همان زکریا) به فرمان کورش(فریدون) به قتل رسیده بود تا این داماد و ولیعهد رسمی آستیاگ (اژیدهاک، بیوراسب) را از سر راه خود بر داشته باشد و قتل وی توسط اژی دهاک افسانهً جا افتاده ای بیش نبوده است. خواند میر می آورد چون مریم عذرا به عیسی مسیح حامله گشت یهود که کارشان برافترا بود جناب نبوی (زکریا) را که دوست خانوادهً مریم (الههً تقدیر) و یوسف (در اصل اسطوره الهه اریسفون) بود به زنا متهم داشته و قاصد قتل اوشدند و زکریا این معنی را فهم کرده به طریق فراراز میان آن اشرار بیرون رفت و در اثناء راه از درختی آوازی شنید که یا نبی الله، به جانب من بیا. زکریا به نزدیک آن درخت رفت و درخت شقه شده و زکریا را در جوف خود جای داد و بعد با اجزایش به هم متصل گشت. ولی شیطان گوشهً جامهً او را بگرفت تا از درخت بیرون ماند و جمعی که از عقب زکریا متوجه بودند، شیطان را به طورت انسانی دیده، پرسیدند که پیری با این صفات در این راه به نظر تو آمد؟ ابلیس جواب داد که من شخصی ساحرتر از آن پیر ندیدم که به سحر این شجره را شکافت و در جوف آن پنهان شد و اینک گوشهً جامهً او بیرون مانده و قوم به تعلیم آن لعین زکریا علیه السلام را با اره دوپاره کردند." دراساطیرپارسیان زرتشتی اساس این اسطوره به جمشید (سپیتمه) منسوب شده و شاعری پارسی به نام نوشیروان آن را چنین به نظم کشیده است : چو شه جمشید دانست حال آن روز شبان و روز او می بود پر سوز از آن پس سال صد در بیشهً چین بگشتندش شبان و روز غمگین همان شیطان و بیور هردو باهم بدیدنش همانجا بود پر غم چو شه جمشید دید ایشان بدانجا بنالید آن زمان در پیش یکتا به غورم رس خداوندا در این دم رهم از هردو تن من خود پر از غم درختی بود آنجا ای نکوکار ببین تو قدرت آن پاک دادار دهن باز کرد از لطف یزدان که شه جمشید گشت آنجای پنهان همان ضحاک و شیطان ستمگر ندیدنش بدانجایش تو بنگر درون آن درخت او گشت پنهان از او بودند پس هردو پریشان همان ابلیس ناپاک ستمکار بدانسته ازآن احوال و کردار به بیورگفت آن شیطان بد رگ درون آن درخت او هست بی شک از پس آمدند آن هردو بد فعل که تا او را کند آن هردو نااهل به فرمود آنگهی آن هر دو ایشان گنای مینوی با ضحاک ماران به فرق آن درخت اره نهادند بریدند و پس آنها هر دو شادند.... بریدند پس درخت شاه جمشید که او از جان شیرین گشت نومید.... فردوسی اره شدن جمشید توسط ضحاک (در واقع سپیتورهً اوستا، کورش) را چنین تصویر نموده است: چو جمشید را بخت شد کندرو به تنگ آوریدش جهاندار نو برفت و بدو داد تخت و کلاه بزرگی و دیهیم و گنج و سپاه نهان گشت و گیتی برو شد سیاه سپرده به ضحاک تخت و کلاه چو صد سالش اندر جهان کس ندید ز چشم همه مردمان ناپدید صدم سال روزی به دریای چین پدید آمد آن شاه ناپاک دین چو ضحاکش آورد ناکه به چنگ یکایک ندادش زمانی درنگ به اره مراورا به دونیم کرد جهان را از او پاک و بی بیم کرد گذشته برو سالیان هفت سد پدید آوریدش بسی نیک و بد با توجه به نام دریای چین و حکومت سپیتمه/جمشید در سمت آذربایجان محتملاٌ محل اختفای سپیتمه (جمشید) جزیرهً شاهی دریاچهً چیچست (اورمیه) یا یکی دیگر از جزایر این دریاچه بوده است و لابد در آنجا وی توسط مأموران کورش (سپیتورهً اوستا) دستگیر شده وبه قتل رسیده است. گفتنی است که زکریا در اساطیرعهد اسلامی فرزند برخیا (مرد دوردست) یاد شده و با یک نسل تأخیر معاصر داریوش به حساب آمده است. ما معنی نام برخیا را در نامهای اوستایی ویونگهان (درخشندهً دوردست) و دوراسرو (صرب دوردستها) سراغ داریم که نامهای پدر سپیتمه/ جمشید ذکرشده اند. در کتب پهلوی نام این فرد اسطوره ای همچنین سامک (کناری) و سیامک (سیاه مویمند=سرمت) ذکر شده که منظور سرمتهای آنتایی یعنی صربهای دوردست (= بوسنی ها) می باشند که روزگاری درکنار مصب رود ولگا سکنی داشته اند. نامهای توراتی و قرآنی شالح و زکریا یعنی واعظ و با حافظه به جای فرواک کتب پهلوی می باشند که به همان معنی واعظ بوده و نام پدر هوشنگ (زرتشت) به شمار آمده است. قابل توجه است چنانکه اشاره شد یحیی در انجیل متی دارای لباسی از پشم شتر(اشاره به شتر اسطوره ای صالح، زرتوشترا= زرتشت) و کمربند چرمی (به جای زنار زرتشتیان) است و مانند بهوبالی فرقهً جین هندوان (بهلول،در اصل زرتشت/ بودا) در بیابان با حشرات و پرندگان معاشرت می کند. بدیهی است این بدان معنی نیست که زرتشت تحت اسامی زکریا یا یحیی بن زکریا در بالین مریم اسطوره ای (الهه تقدیروجهان زیرین) حضور یافته باشد و از قدیسه ای به نام مریم ،عیسی مسیح (در اصل یهودای جلیلی فرزند زیپورایی) زاده شده باشد. به طور ساده مسیحیان با ربط دادن عیسی مسیح به زرتشت (زکریا و یحیی) و ماریا (قدیسه ای که الههً تقدیر و جهان زیرین و مادر آدونیس خدای محبوب فنیقی به شمار می رفته) خواسته اند که مقام الوهیت به یهودای جلیلی فرزند زیپورایی داده و وی را محشور با خانواده معروف و محبوب زرتشت و معادل خدای معروف فینیقی آدونیس (سرور من) نشان دهند. 2- به صورت اسطورهً حضور سه مغ شرقی بر بالین مریم و عیسی نوزاد: در انجیل متی موضوع آمدن ستاره شناسان شرقی در جستجوی عیسی نوزاد با چنین عباراتی بیان گردیده است: "عیسی در زمان سلطنت هیرودیس، در شهر بیت لحم یهودیه به دنیا آمد. در آن موقع چند ستاره شناس از مشرق زمین به اورشلیم آنده پرسیدند:« کجاست آن کودکی که باید پادشاه یهود بشود؟ ما ستارهً اورا در سرزمینهای دوردست شرق دیده ایم و آمده ایم او را بپرستیم.» وقتی این مطلب به گوش هیرودیس پادشاه رسید، سخت پریشان حال شد و بین تمام مردم اورشلیم سرو صدای آن پیچید. او تمام علمای مذهبی قوم یهود را فرا خواند و از آنها پرسید:«آیا پیغمبران خبر داده اند که مسیح کجا باید به دنیا بیاید؟» آنها جواب دادند: « بلی، در بیت لحم چون میکای پیغمبر اینطور نوشته است: ای شهر کوچک بیت لحم،تو در یهودیه یک دهکده بی ارزش نیستی،چون از تو پیشوائی ظهور می کند تا قوم بنی اسرائیل را رهبری کند.» آنگاه هیرودیس پیغام محرمانه ای برای ستاره شناسان فرستاد و خواهش کرد بیایند او را ببینند.در این دیدار برای او دقیقاٌ معلوم شد که اولین بار ستاره را کی ستاره را دیدند. بعد هم به آنها گفت:« به بیت لحم بروید و دنبال آن بچه بگردید، و بعد پیش من برگردید وبه من هم بروم او را بپرستم.» پس از این گفت و گو، ستاره شناسان به راه خود ادامه دادند. ناگهان دوباره ستاره دیدند که در پیشاپیش آنها حرکت تا به بیت لحم رسیده بالای جایی که کودک در آنجا بود ایستاد. ستاره شناسان از شادی در پوست نمی گنجیدند. وارد خانه ای شدند که کودک و مادرش مریم در آن بودند. پیشانی در خاک گذاشتند کودک را پرستش کردند. سپس هدیه های خویش را باز کردند و طلا و عطر و مواد خوشبو به او تقدیم کردند. اما در راه باز گشت به وطن، از راه اورشلیم نرفتند تا به هیرودیس گزارش بدهند، چون خداوند در خواب به آنها فرموده بود کهاز راه دیگری به وطن بر گردند." در مورد سه مغ ستاره شناس مذکور گفتنی است که در روایات کهن برای آنان اسامی کاسپار، ملخیور و بالتاسار را آورده اند که به ترتیب نشانگر کاسپیریان،حبشیان ماهیخوار سواحل بلوچستان (علی الاصول مسی خورها، ملیخورها) سورنی پرتوسورها، طبق قاعده تبدیل حروف زبانهای ایرانی همان بالتیسورها) می باشند. می دانیم این مردمان تحت حاکمیت پادشاه قدرتمند خاندان سورنی یعنی گندوفار بوده اند. مطابق روایات مسیحیان گویا گندوفار(گندآور) توسط سنت توماس آیین عیسوی پذیرفت؛ معهذا این روایت درست نیست چه گندوفار بین سالهای 48 تا19 قبل از میلاد حکومت کرده است. نام مغان (مردم انجمنی) در اینجا سوای نام روحانیون کهن ایران همچنین یادآور نام کهن سرزمین بلوچستان یعنی ماگان ( یعنی سرزمین پر تمساح) بوده است. 3- به شکل مراسم دینی میترایی که مسیحیان آنها را به خود اختصاص داده اند و بعد هم برای ایز گم کردن به میتراپرستان اتهام تقلید شیطانی از مسیحیت را زده اند. از آن جمله اند اسطورهً زایش میترا و روز تولد وی در 25 دسامبر و مراسم تطهیر و غسل تعمید و استفادهً آیینی از کلاه شبه میترایی و مراسم عشاء ربانی (شام مقدس آخر) که با صرف نان و شراب مقدس همراه بوده است. استاد هاشم رضی در مقالهً میترا (مهر) در این باره می آورد:" انجمن های میترایی سری بود و در سردابها تشکیل میشد و مهرابه های مهری دینان نیز به شکل غار بنا میشد و در آن دخمه ها، مراسم اسرارآمیز آیین انجام میشد. مراسم تطهیر و غسل تعمید در هر دو مذهب مشترک بود. عید فصح عیسویان اقتباسی است از جشن اردیبهشتی مهرپرستان، در این جشن میترا به آسمان صعود می کند چنانکه عیسی نیز به آسمان بالا می رود. افروختن شمع در کلیساها، حوضچهً آب مقدس در مدخل کلیساها،نواختن ناقوس، سرود دسته جمعی با موسیقی همه اقتباسهایی از آیین میترایی است. مراسم شام واپسین اکاریست و صرف نان و شراب مترک در دو آیین است. دوازده مقام میترایی و دوازده فلک یاور میترا، بدل به حواریون دوازده گانهً عیسی شدند. روز یکشنبه چنانچه ارنامش پیداست، روز ویژهً مهرپرستان بود که به وسیلهً مسیحیان اقتباس شده و روز مقدس شمرده شد. عید کریسمس، روز تولد مهر بود که در سدهً چهارم میلادی روز تولد مسیح معین شد. رهبانیت و ریاضت در آیین میترا وجود داشت و در عیسویت نیز داخل شد. مسیح و مهر هردو در رستاخیز ظهور می کنند و اعمال مردمان را داوری می نمایند. اعتقاد به روح و خلود و قیامت از موارد مشترک است . تولد هردو از مادری باکره و دوشیزه است. هنگام زایش هر دو شبانان حضور می یابند.همانگونه که مهر میانجی میان خداوند و بشر است، مسیح نیز واسطهً خدا و انسان می باشد. در آیین میترا هفت درجه و مقام وجود داشت و شمعدان هفت شاخه که در مراسم کلیسا از آن استفاده میشود، نشان هفت مقام در آیین میترا است. نشان هلال ماه بالای هفت شاخهً شمعدان مؤید این نظر است. مقام هفتم از آیین میترا، مقام پدر پدران است که وارد آیین مسیح شد و کشیشان پدران مقدس و پاپ پدرپدران شد. مهر در برج بره،بره به دوش دارد وعیسی نیز بره به آغوش گرفته است." 4- اعتقاد به ظهور اژدها (اژی دهاک، اِئا/ مردوک) در روز رستاخیز: درانجیل مکاشفه یوحنا درباب حبس هزار سالهً شیطان (اژی دهاک، به عنوان خدای زمین) میخوانیم: "بعد فرشته ای را دیدم که از آسمان پایین آمد و در دستش کلید چاه بی ته و زنجیر محکمی بود. فرشته اژدها را گرفت و به مدت هزارسال او را زنجیر کرد و در چاه بی ته انداخت. بعد در آن را بست و قفل کرد، به طوریکه نه تواند هیچ ملتی را قول بزند، تا آن هزار سال به پایان رسد. پس ازآن برای چند لحظه باز آزاد گذاشته میشود. اژدها، همان مار قدیم است که به او اهریمن و شیطان هم میگویند." در اساطیر پهلوی اژی دهاک (مارشکل) سلطنت هزارساله داشته و به طور دائمی در عرض یک هزاره در بند است تا اینکه بعد طی این مدت درآغاز هزارهً هوشیدر آزاد می گردد ولی بدست گرشاسب/ رستم از جاودانهای زرتشتیان کشته میشود. 5- به شکل ظهور غول ظالم که مطابق با ظهور سوشیانت زرتشتیها هم امام زمان و هم دّجال(در ظاهر به معنی بسیار مّکار و در اصل به معنی مغ= انجمنی) نزد شیعیان است: در انجیل مکاشفهً یوحنا در این باب می خوانیم: "وقتی دورهً سه سال و نیمهً شهادت خود را تمام کردند، آن غول ظالم از ته چاه بیرون می آید، به ایشان (دوشاهد بلا آور خدا) اعلان جنگ می دهد. بعد آنها را شکست داده می کشد و اجساد آنها را سه روز و نیم در خیابانهای شهر بزرگ به نمایش می گذارند. این شهر ازنظر ظلم و فساد شبیه سدوم و مصر است و جایی است که خداوند ایشان روی صلیب کشته شد. به کسی اجازه داده نمیشود جنازهً آنها را تماشا خواهند کرد. در سراسر دنیا، همه برای این دوسخنگوی خدا که این قدر مردم را به تنگ آورده بودند به جشن و پایکوبی خواهند پرداخت و برای همدیگر هدیه خواهند فرستاد." این اعتقاد لابد از آنجا برخاسته که مکان سوشیانت یعنی ناجی موعود زرتشتیان دریای کانس اویه (یعنی لفظاٌ کان و چاه آب) یا همان دریاچهً هامون (جای تجمع آب فراوان) به شمارمی آمده است و این در نزد مسیحیان و شیعیان به مفهوم چاه غول ظالم و دّجال و امام زمان گرفته شده است. نا گفته نماند غول ناجی که از نطفهً حفاظت شدهً زرتشت تنومند در دریای کانس اویه محسوب می شده است انعکاسی از شکل خیالی و اخروی خود وی بوده است.
۱۳۸۸ فروردین ۱۹, چهارشنبه
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر